سپنتاسپنتا، تا این لحظه: 9 سال و 8 ماه و 6 روز سن داره

سپنتا هدیه پاک و مقدس خداوند

دلتنگتم

1394/1/15 10:37
نویسنده : مادر سپنتا
160 بازدید
اشتراک گذاری

سلام عسل مامان

امروز بالاخره مرخصی من تموم شد و برگشتم سر کار و عزیزم نمیدونی چقدر سخته دور بودن از تو . انگار یه تکه از وجودم کمه ، انگار یه چیزی کم دارم 6 ماه و 22 روز هرروز چشمهامو به روی صورت ماه تو باز کردم و تا شب کنار هم بودیم و کلی خوش میگذروندیم صبح که از لای در اتاقت نگاهت کردم و تو مثل فرشته ها خوابیده بودی یه بغض راه گلومو بست و چشم هام پر اشک شد. امروز نیستم تا باز شدن چشمهای قشنگت رو ببینم ، نیستم تا خنده قشنگت رو موقع بیدار شدنت ببینم...گریه

اما هر لحظه به خودم میگم باید قوی باشی میخوام برات یه مامان قوی باشم  تا تو هم یاد بگیری عزیز دلم. امیدوارم وقتی بزرگ شدی درکم کنی. پسرم بودن با تو بزرگترین موهبت زندگی منه .خدا رو شکر میکنم که تو رو به ما داد با اومدنت من قوی تر شدم ، بزرگتر شدم  . آخه وقتی مادر میشی باید مثل کوه بشی چون قراره یکی دیگه به تو تکیه کنه امیدوارم تکیه گاه  محکمی برات باشم شیر مردم هر لحظه خدا رو شاکرم

تو با ارزش ترین هدیه و گنج زندگی من هستی هدیه تکرار نشدنی من خیلی دوستت دارم پسرم عاشقتمبوس

پسندها (1)

نظرات (2)

آناهیتا
18 فروردین 94 8:17
اولین روز اصولا خیلی سخته. کلا یه مدت طول می کشه تا بتونید با این قضیه کنار بیاین. من به کسایی که وقتی نیستم میان خونمون پیش مانترا، حسودیم می شه.
alireza
21 فروردین 94 0:36
تمام مطالبه وبلاگت بی نظیره و از رویه عشق نوشته شده که اینگونه بر دل هر خواننده ای می نشیند.